روزی موشی در خانه صاحب مزرعه، تله موش دید.به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد و همه به او گفتند: تله موش مشکل
توست به ما ربطی نداره.
روز بعد ماری در تله موش افتاد و زن مزرعه دار را گزید.از مرغ برایش سوپ درست کردند.گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند.
و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند
.
در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت می اندیشید!!